درباره وبلاگ


عضو مرکز توسعه وبلاگ نویسی دینی خراسان جنوبی با کد عضویت 5173 شادی روح شهدا صلوات...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 43992
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


  آپدیت nod32
راه راست




بزرگترین ناارحتی و غم رهبری برای جامعه اسلامی ما غم نخواندن کتاب است و محجور بودن این کالای فرهنگی در بین خانواده هاست.در ذیل گزیده ای از سخنان و بیانات رهبری در مورد این درد و خسارت بزرگر را با هم می خوانیم:

    قلبا غمگين و متاسف مى‏شوم‏

 من هر زمانى كه به ياد كتاب و وضع كتاب در جامعه خودمان مى‏افتم، قلبا غمگين و متاسف مى‏شوم. اين به خاطر آن است كه در كشور ما به هر دليلى كه شما نگاه كنيد، بايد كتاب اقلا ده برابر اين ميزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.(1)

   اين درد و خسارت بزرگى است‏

 براى يك ملت، خسارتى بزرگ است كه افراد آن با كتاب سر و كار نداشته باشند و براى يك فرد، توفيق عظيمى است كه با كتاب مأنوس و همواره در حال بهره‏گيرى از آن - يعنى آموختن چيزهاى تازه - باشد.(2)

 اين عادت هنوز بين جوانان ما جا نيفتاده كه بروند كتاب بخرند، بعد آن را بخوانند، بعد به دوستشان يا فرزندشان بدهند تا آن‏ها هم بخوانند؛ اين طورى نيست. اى بسا كتابى را مى‏خرند، بعد آن را كنارى مى‏گذارند يا مثلا كتابى را دوستى به دوستى هديه مى‏دهد، او هم كنارى مى‏گذارد! واقعا كتاب‏خواندن در مملكت ما جا نيفتاده است و اين درد بزرگى است. ما از اهميت وعظمت اين درد غافليم؛ در حالى كه اين همه مطلبى كه در ذهن‏ها هست، بر سر قلم‏ها و روى كاغذها جارى مى‏شود و با خرج زيادى چاپ مى‏گردد، اگر اين مطالب... بين همه مردم تقسيم بشود، ببينيد چقدر سطح فرهنگ جامعه بالا مى‏آيد و چه منافعى از اين ناحيه عايد مى‏شود. بياييد شما هم به مجموعه كارهاى كم و بيش داراى تاثيرى بپيونديد كه حالا چند سالى است براى واداركردن مردم به كتاب‏خواندن شروع شده است؛ اين‏ها را در تبليغاتتان، در اظهاراتتان بيان كنيد. اصلا كتاب بنويسيد، مقاله بنويسيد، اعلان بكنيد، ...قصه... نوشته بشود، كارهاى هنرى بشود تا مردم به خواندن كتاب وادار بشوند... و كتاب جزو لوازم زندگى بشود.(3)

  به قلبم فشار مى‏آيد!

 ملت ما مطالعه‏كردن را اصلاً جزو كارهاى بشرى نمى‏دانند! مثل خوراك و ورزش و ديگر چيزهايى كه جزو كارهاى معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو اين چيزها نيست! آدم بايد عنوان ديگرى داشته باشد - يا بايد شب امتحانش باشد يا بايد معلم در مدرسه از آدم بخواهد يا بايد يك دانشمند باشد يا بايد بخواهد در جايى سخنرانى كند - تا موجب شود كه مطالعه كند! اين چه‏قدر خسارت است!؟ واقعاً خدا مى‏داند من وقتى (به) يادم مى‏آيد - و اين چيزى است كه تقريباً هيچ‏وقت از يادم نمى‏رود - كه مردم ما مطالعه‏كردن را بلد نيستند، به قلب من فشار مى‏آيد! از اين بابت، ما چقدر داريم هر ساعت خسارت مى‏بينيم!؟ واقعاً اين به عهده چه كسى است؟(4)

   از اين مسأله راضى نيستم‏

 ما در كشورمان، در جامعه خودمان، از واقعيتى كه در اين زمينه وجود دارد، راضى نيستيم. بله، درست است؛ امروز حجم كتابهايى كه توليد مى‏شود، با گذشته خيلى تفاوت كرده است، گاهى چند برابر كتاب منتشر مى‏شود يا تيراژ كتابها بالا مى‏رود، ليكن اين كافى نيست، اين‏ها براى كشور ما خيلى كم است. بايد جورى بشود كه در سبد كالاى مصرفى خانواده‏ها، كتاب يك سهم قابل قبولى پيدا كند و كتاب را بخرند براى خواندن، نه براى تزئين اتاق كتابخانه و نشان‏دادن به اين و آن.(5)

   بدترين و پرخسارت‏ترين تنبلى‏ها

 اهتمام به كتاب در واقع قوامش به اهتمام به كتاب‏خوانى است. در جامعه بايد سنت كتاب‏خوانى رواج پيدا كند. فايده سوادآموزى اين است. اثر حركت و نهضتى كه در كشورها براى ريشه‏كن كردن بى‏سوادى انجام مى‏گيرد، عبارت است از همين كه بتوانند از اين مجموعه عرضه‏كننده فكر و ذوق و استعدادِ ديگران استفاده كنند، اين بدون كتاب‏خوانى امكان‏پذير نيست. به گمان من يكى از بدترين و پرخسارت‏ترين تنبلى‏ها، تنبلى در خواندن كتاب است. هرچه هم انسان به اين تنبلى ميدان بدهد، بيشتر مى‏شود.(6)

   چرا بايد اُنس مردم با كتاب اين‏طور باشد؟!

 من مى‏بينم كه متأسفانه كتاب در جامعه ما، آن مقدار كه شأن اين جامعه اقتضا مى‏كند، رواج ندارد. اگر ما يك جامعه بى‏فرهنگ و تاريخ بوديم، جامعه‏اى بوديم كه گذشته و كسان فرهنگىِ با معرفت و برجسته‏اى ندارد، انسانهاى بااستعداد و فهيم و داراى بينش و طرز فكر بالا ندارد، بى‏رغبتى به كتاب قابل توجيه بود، امّا در جامعه ما با اين همه انسانهاى فرهنگى، برجسته، والا، اساتيد، مؤلّفين، آشنايان با كتاب، شعرا، نويسندگان، علماى بزرگ، دانشگاهيان برجسته و عناصر فرهنگى و عالِم، چرا بايد اُنس با كتاب اين‏طور باشد؟! سابقه فرهنگى و تاريخى ما خيلى زياد است. جامعه ما اساساً جامعه‏اى پخته و بالغ‏شده است، يك جامعه ابتدايى و بدوى نيست. مردم ما بايد بيش از اين با كتاب آشنا باشند.(7)

   كتاب؛ مادر تمدنها

 كتاب يكى از ارزشمندترين فرآورده‏هاى بشرى و گنجينه بزرگترين ثروتهاى بشر، يعنى دانش و تحقيق است. دين و دنياى بشر و جسم و جان انسان، به بركت كتاب تأمين و تغذيه مى‏شود و فرآيند كمال بشرى به وسيله كتاب تحقق مى‏يابد. كتاب، مادر تمدنها و نيز عصاره آن‏ها است و بشر با پديدآوردن كتاب، درسهاى بى‏شمارى را كه در كتاب تكوين بدو آموخته شده، گرد مى‏آورد و در محيط بشرى منتشر مى‏سازد و بدين‏گونه روزبه‏روز گنجينه ثروت بشرى، غناى بيشتر مى‏يابد.(8)

   كتاب‏خوانى؛ واجب دينى‏

 مردم ما با كتاب، بيش از آنچه امروز انس دارند، بايد انس بگيرند. كتاب‏خوانى چيزى است كه براى يك ملت فريضه است؛ واجب و لازم است. مردمى كه اهل كتاب‏خواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذكاوت و هوشيارى، تفاوت مى‏كنند با مردمى كه با كتاب و مطبوعات انس نداشته باشند.(9)

 امروز كتاب‏خوانى و علم‏آموزى نه تنها يك وظيفه ملى، كه يك واجب دينى است. از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان بايد احساس وظيفه كنند، اگرچه آنگاه كه انس با كتاب رواج يابد، كتاب‏خوانى نه يك تكليف، كه يك كار شيرين و يك نياز تعلل‏ناپذير و يك وسيله براى آراستن شخصيت خويشتن تلقى خواهد شد و نه تنها جوانان، كه همه نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.(10)

   هيچ چيزى جاى كتاب را پر نمى‏كند

 هرچه ما پيش برويم، احتياج ما به كتاب بيشتر خواهد شد. اين كه كسى تصور كند با پديدآمدن وسائل ارتباط جمعىِ جديد و نوظهور، كتاب منزوى خواهد شد، خطا است. كتاب روزبه‏روز در جامعه بشرى، اهميت بيشترى پيدا مى‏كند. ابزارهاى نوظهور مهمترين هنرشان اين است كه مضمون كتابها و محتواى كتابها و خود كتابها را راحت و آسان منتقل كنند. جاى كتاب را هيچ چيزى نمى‏گيرد.(11)

 كتاب مقوله بسيار مهمى است. البته من به كارهاى هنرى و تصويرى تلويزيون، سينما، يا از اين قبيل چيزها خيلى اعتقاد دارم، اما كتاب نقش مخصوصى دارد. جاى كتاب را هيچ چيزى پر نمى‏كند.

 كتاب را بايد ترويج كرد،... مردم بايد به كتاب‏خوانى عادت كنند و كتاب وارد زندگى بشود. چندى پيش من ديدم كه همين تلويزيون با بعضى از جوانان مصاحبه كرده بود و پرسيده بود كه آقا! شما كتاب مى خوانيد؟ پاسخ داده بودند كه نه، اصلا كتاب را جزو ضروريات زندگى نمى‏دانند.(12)

   كارى كنيم مردم كتاب‏خوان بشوند

 از بس كه درباره اين مساله مهم (كتاب‏خوانى) گفته‏ام و به من هم گفته شده كه چقدر اثر دارد، حقيقتا وقتى مى‏خواهم بار ديگر اين مساله را بيان كنم، دچار ترديد مى‏شوم كه اين ديگر جزو گفتار لغو نباشد! من نمى‏دانم واقعا اين تكرار، اثر كرده يا نكرده است... بياييد كارى كنيد كه مردم كتاب‏خوان بشوند.(13)

 مردم ما كتاب‏خوان نيستند. اين كتاب‏نخوانى، نقص خيلى بزرگى است. خيلى از مردم ما حتى روزنامه‏خوان هم نيستند. اگر نگاهى به روزنامه بكنند، به همان تيترهاى درشتش اكتفا مى‏كنند. بسيارى از مردم، راديو را فقط براى سرگرمى‏هايش گوش مى‏كنند، نه براى آموزش و خبر و آگاهى‏هاى زندگى و مسائل فرهنگى. ما بايد اين نقيصه را برطرف كنيم.(14)

   مثل خوردن و خوابيدن‏

 متأسفانه كتاب‏خوانى، جز در بين يك عده از اهل علم و اهل تحصيل و كسانى كه به طور قهرى با كتاب سر و كار دارند، يك كار رايج و روزمره به حساب نمى‏آيد؛ در حالى كه كتاب‏خوانى بايد مثل خوردن و خوابيدن و ساير كارهاى روزانه، در زندگى مردم وارد بشود.(15) كتاب نبايد به يك عده از افراد جامعه ما مخصوص بماند، كما اين‏كه در گذشته اين‏طور بوده است كه يك عده كتاب‏خوان و اهل كتاب و اهل مراجعه به كتاب بودند، اكثريت هم دور از كتاب و فارغ از همّ كتاب؛ اين درست نيست. امروز البته وضع بهتر شده است، انسان مى‏تواند اين را حس كند.(16)

   ناشى از عدم اعتياد به كتاب است‏

 من جوانان بسيارى را ديده‏ام، حالا افراد مسن كه جاى خود دارد كه حتى مطالعه كتاب رمان را هم ميل ندارند! كتاب رمان را يك هفت هشت ده صفحه مى‏خوانند و مى‏گويند حوصله نداريم؛ در حالى كه حاضرند بيست دقيقه يا نيم ساعت بنشينند و تبليغات تلويزيون را كه قبل از شروع فيلم سينمايى پخش مى‏شود، تماشا كنند! حاضر نيستند در اين بيست دقيقه، حتى همان كتاب رمان را بخوانند، حالا نمى‏گوييم كتاب اجتماعى، كتاب سياسى يا كتاب علمى، اين ناشى از چيست؟ ناشى از عدم اعتياد به كتاب است. مردم ميل به كتاب‏خوانى ندارند. براى اين بايد فكرى بكنيد.(17)

    مى‏شود و اجتناب‏ناپذير است‏

 من تصور مى‏كنم كه با حال اشتغال هم مى‏شود مطالعه كرد. قبل از پيروزى انقلاب به مدت كوتاهى و بعد هم كه انقلاب پيروز شد و من به تهران آمدم و اشتغال‏هاى گوناگونى داشتم، اصلا فرصت مطالعه پيدا نكرده بودم... در اين يكى دو سال اخير ديديم كه نمى‏شود و ما بايد بالاخره وقتى (را) براى مطالعه باز كنيم. از حدود دو سال پيش با اين كه اشتغالات ما كم نشده بود و بلكه زياد هم شده بود، تصميم گرفتيم كه مجدداً مطالعه كنيم. شروع كرديم، ديديم مى‏شود و من الان هر شبانه‏روز مقدارى مطالعه مى‏كنم... فهميدم كه مى‏شود.(18) بنده خودم هم با اين‏كه گرفتارى كارى‏ام زياد است، اما بحمدالله از كتاب منفك نشده‏ام و در حقيقت نمى‏توانم هم منفك بشوم. در خلال كارهاى فراوان و سنگينى كه بر دوش ما هست، دائما با كتاب سر و كار دارم، احساس مى‏كنم كه اگر انسان بخواهد در زمينه معنوى و فرهنگى تر و تازه بماند، جز رابطه با كتاب، كه مثل رابطه با جويبار، دائمى و در جريان است و مرتب تازه‏هايى را در اختيار انسان مى‏گذارد، چاره‏اى ندارد. البته مساله، مساله چاره داشتن يا نداشتن نيست؛ مساله ميل و شوق و يك چيز اجتناب‏ناپذير براى كسى است كه اهل كتاب باشد.(19)

   تجديد مطلعى در مسأله كتاب و كتاب‏خوانى‏

 من از اين اجتماعى كه امروز هست، مى‏خواهم اين استفاده را بكنم كه يك تجديد مطلعى بشود در مسأله كتاب و كتاب‏خوانى و كتاب خوب و كتاب مفيد و كتاب سالم؛ يك حركتى را همه مسؤولان در كشور آغاز كنند؛ از آن‏هايى كه برنامه‏ريزى مى‏كنند تا آن‏هايى كه توليد مى‏كنند، تا آن‏هايى كه تبليغ مى‏كنند، تا مخاطبان كتاب، جوانها و غير جوانها كه كتاب را مى‏خوانند، يك نگاه جديدى داشته باشيم. تيراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و اين‏ها شايسته كشورِ هفتاد و پنج ميليونى ما با اين همه جوان، با اين همه انگيزه نيست؛ بايد تيراژها خيلى بالاتر باشد. حالا در بعضى از موارد خوشبختانه انسان مى‏بيند دفعات چاپ كتابها خيلى بالا است، ليكن در عين حال در مجموع كه نگاه مى‏كنيم، نه، راضى‏كننده نيست، قانع‏كننده نيست، بايد يك حركتى آغاز شود.(20)

  بايد سنت و سيره رايج مردم شود

 من يك دوره كتاب هشت جلدى را كه يك نويسنده عرب نوشته است و از كتابهاى معروف هم هست - نمى‏خواهم اسم بياورم - در سالهاى دور، وقتى به تهران مى‏آمدم و در اتوبوس زياد معطل مى‏شدم، خواندم. همه اين دوره هشت جلدى را كه راجع به تاريخ ادبيات و علوم و معارف اسلامى است، تقريباً در اتوبوس خواندم. كتاب‏خوانى بايد يك سيره و سنّت رايج بين مردم ما بشود، كتاب بخوانند و به فرزندانشان هم ياد بدهند، خانمها در خانه كتاب بخوانند و معلومات بيندوزند. البته در كنار اين مسائل، بايد به فكر باشيم و دغدغه نوع كتابهايى كه توليد مى‏شود نيز در ما باشد. بايد كتابِ خوب توليد شود. كتاب يك غذا است؛ يك غذاى روح است؛ يك نوشيدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقويت مى‏كند. ما كه سفارش مى‏كنيم از اين نوشيدنى بخوريد، نوع نوشيدنى را معيّن نكرده‏ايم.(21)
  تبليغات كتاب‏خوانى همه‏گير شود

 كتاب‏خوانى بايد در جامعه ترويج شود و اين كار بر عهده همه دستگاه‏هايى است كه در اين زمينه مسؤولند؛ از مدارس ابتدايى بگيريد - كه برنامه‏هايى بايد باشد كه كودكان ما را از اوان كودكى به خواندن كتاب عادت بدهد؛ خواندن با تدبر، خواندن با تحقيق و تأمل - تا دستگاه‏هاى ارتباطجمعى، تا صدا و سيما، تا وسائل تبليغاتى گوناگون. يكى از كارهاى بزرگ و مهم در سطح جامعه اين است كه تبليغات كتاب‏خوانى همه‏گير شود. ما امروز مى‏بينيم براى كالاهاى كم‏اهميت كه تأثيرى هم در زندگى انسانها ندارند، صاحبانش تبليغات رنگينِ عجيب و غريبى را متصدى مى‏شوند، مباشر مى‏شوند؛ دستگاه‏هاى ارتباط جمعى، مطبوعات، صدا و سيما آن‏ها را پخش مى‏كنند؛ در حالى كه آن محصولات هيچ ضرورتى ندارند، هيچ لزومى ندارند، يك چيز اضافى در زندگى هستند؛ گاهى بودنشان مفيد است، گاهى بودنشان حتّى مفيد هم نيست؛ شايد مضر هم هست. محصولى با عظمت كتاب، با ارزش كتاب، درخور اين است كه تبليغ بشود، تشويق بشوند كسانى كه مى‏توانند كتاب را بخوانند، اين را ما بايد به صورت عادت در بياوريم.(22)

   باید این عادت از بین برود

 من اگر بدانم هر روز يك ساعت بايد حرف بزنم و نتيجه‏اش اين باشد كه مردم كتاب‏خوان بشوند، حاضرم روزى يك ساعت و نيم حرف بزنم! اگر اينطورى بشود قضيه را حل كرد، حرفى نيست، ما بايد عرضمان را به مردم بكنيم و بنده هم عرض مى‏كنم، منتهى چيزهايى است كه با گفتن تنها تمام نمى‏شود... اين، گفتن و بازگفتن و بازگفتن و به زبانهاى گوناگون گفتن و از همه طرف گفتن و او را با فكر محاصره‏كردن مى‏خواهد تا يك عادت از بين برود يا به وجود بيايد.(23)

   تحقق بخش عمده‏اى از وظايف فرهنگى دولت!

 من فكر مى‏كنم اگر بتوانيم فرهنگ كتاب‏خوانى را در كشور رايج كنيم و در كنار آن، توليد كتاب را هم خوب گسترش دهيم، بخش عمده‏اى از وظايف فرهنگى دولت جمهورى اسلامى، بدين وسيله انجام خواهد گرفت. كتاب، مقوله بسيار مهمى است. من البته به كارهاى هنرى و تصويرى، تلويزيون يا سينما يا از اين قبيل مقولات، خيلى اعتقاد دارم، اما كتاب، نقش و جايگاه مخصوصى دارد. جاى كتاب را هيچ چيز پر نمى‏كند و بايد كتاب را ترويج كرد. اين توصيه براى كسانى است كه مربوط به وزارت ارشادند و امور كتاب، از لحاظ مقرّرات كشور به آن‏ها ارتباط پيدا مى‏كند.(24)

   جوانان! دانشجويان! طلاب!

 من كلّاً به جوانها و به خصوص به دانشجويان و طلاّب توصيه مى‏كنم كه آگاهيهاى خودشان را افزايش دهند. بسيارى از اين كج‏رويهايى كه شما ملاحظه مى‏كنيد، ناشى از كمبود آگاهى است. نسل امروز - به‏ويژه نسل جوان ما - بايد از تاريخ كشورش اطّلاع داشته باشد، به خصوص از زمان مشروطيت به اين طرف را بداند. شما در هر رشته‏اى كه تحصيل مى‏كنيد، چون جزو نخبگان جامعه هستيد، بايد بدانيد كه كشور شما در چه موقعيتى قرار داشته و دارد. شما بايد به خصوص تاريخ رژيم گذشته را بدانيد. نسل امروز ما درست نمى‏داند كه انقلاب اسلامى چگونه اين كشور را از چنگال آن رژيم خلاص كرده است. اين را ما كه با همه پوست و گوشت و همه هستىِ خود، آن رژيم را حس كرديم، خوب مى‏دانيم. اين‏ها بايد منعكس و گفته شود. البته در اين زمينه، چيزهايى هم نوشته شده است. آگاهيهاى شما از مسائل جهان بايد بالا برود. من گمانم اين است هر كسى، هر جوانى و هر دانشجويى كه بداند اين انقلاب و اين نظام، كشور را از دست چه گرگهاى خون‏آشامى گرفته و چه زحماتى را در اين (سى) سال تحمّل كرده تا به اين‏جا رسيده و چه دشمنيهايى با آن شده و الان هم در كمين آن است، كاملاً مى‏فهمد كه در اين نظام چه بايد بكند، يعنى وظيفه خودش را حس مى‏كند و تشخيص مى‏دهد. جوان ايرانى، هم روشن‏بين و باهوش است، هم سياسى است، لذا جاى ابهام باقى نمى‏ماند. بنابراين، علاجى كه من (براى در امان‏ماندن از غفلت يا تندرويهاى بيجا و تصميم‏گيريهاى خداپسندانه و مبتنى بر اسلام) پيشنهاد مى‏كنم، كتاب‏خوانى، افزايش مطالعه و كشاندن اجتماعات دانشجويى به بحثهاى صحيح و حقيقى - نه بحثهاى انحرافى - است.(25)

   صدها جلد كتاب در همين ده دقيقه‏ها!

 كتابخوانى را بايد جزو عادات خودمان قرار دهيم. به فرزندانمان هم از كودكى عادت بدهيم كتاب بخوانند، مثلاً وقتى مى‏خواهند بخوابند، كتاب بخوانند يا وقتى ايام فراغتى هست، روز جمعه‏اى هست كه تفريح مى‏كنند، حتماً بخشى از آن روز را به كتاب‏خواندن اختصاص دهند. در تابستان‏ها كه نوجوانان و جوانان محصّل تعطيل‏اند، حتماً كتاب بخوانند. كتاب‏هايى را معيّن كنند، بخوانند و تمام كنند. افرادى كه كار روزانه دارند، مثلاً كارمند ادارى، كارگر، كاسب و يا كشاورز هستند، وقتى به خانه مى‏آيند، بخشى از زمان را گرچه نيم‏ساعت، براى كتاب‏خواندن بگذارند.

 چقدر كتاب‏ها را در همين نيم‏ساعت‏ها مى‏شود خواند! بنده دوره‏هاى بيست جلدى و بيست و چند جلدى كتاب را در همين فاصله‏هاى ده دقيقه، بيست دقيقه و يك ربع ساعته خوانده‏ام. پشت اين كتاب‏ها را هم يادداشت مى‏كنم كه معلوم باشد. شايد صدها جلد كتاب را همين‏طور در اين فاصله‏هاى كوتاه ده دقيقه‏اى خوانده‏ام. بسيارى از افراد را هم مى‏شناسم كه اين گونه‏اند.(26)

  در هنگام آگهى تلويزيونى‏

 گاهى مى‏بينيد يك نفر پاى تلويزيون نشسته و منتظر يك فيلم است. تلويزيون آگهى تبليغاتى پخش مى‏كند و گاهى پخش تبليغات، بيست دقيقه طول مى‏كشد. يك وقت است كسى به آن تبليغات احتياج دارد، اما كسى كه احتياج ندارد آگهى‏هاى تبليغاتى را ببيند، اين بيست دقيقه را چرا بيكار بنشيند!؟ يك كتاب دمِ دستش باشد، بردارد و بيست دقيقه مطالعه كند. اگر مردم ما عادت كنند كه از اين وقت‏هاى ضايع‏شونده براى مطالعه كتاب استفاده كنند، جامعه خيلى پيش خواهد رفت و فرهنگ كشور، خيلى ترقى خواهد كرد.(27)

    مطالعه چند جلد كتاب قطور در اتوبوس!

 من مى‏خواهم خواهشى از مردم بكنم و آن اين است: كسانى كه وقت‏هاى ضايع‏شونده‏اى دارند، مثلاً به اتوبوس يا تاكسى سوار مى‏شوند يا سوار وسيله نقليه خودشان هستند و ديگرى ماشين را مى‏راند يا در جاهايى مثل مطب پزشك، در حال انتظار به سر مى‏برند و به هر حال اوقاتى را در حال انتظار به بيكارى مى‏گذرانند، در تمام اين ساعات، كتاب بخوانند. كتاب در كيف يا جيب خود داشته باشند و در اتوبوس كه نشستند، كتاب را باز كنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسيدند، نشانى لاى كتاب بگذارند و باز در فرصت يا فرصت‏هاى بعدى آن را باز كنند و از همان‏جا بخوانند. بنده خودم چند جلد قطور از يك عنوان كتاب را در اتوبوس خواندم! قضيه مربوط به قبل از انقلاب است كه چند روزى براى انجام كارى از مشهد به تهران آمده بودم. وضعيت و فضاى اتوبوس‏هاى آن روزگار براى ما خيلى آزاردهنده بود و نمى‏توانستيم تحمل كنيم. دلم مى‏خواست سرم پايين باشد و خواندن كتاب در چنين وضعيتى بهترين كار بود. ساعتى را كه به اين حالت مى‏گذراندم، احساس نمى‏كردم ضايع مى‏شود. آن وقت‏ها تقريباً يك‏ساعت طول مى‏كشيد تا آدم با اتوبوس از جايى به جاى ديگر مى‏رفت. بعضى وقت‏ها اين جابجايى كمتر يا بيشتر هم طول مى‏كشيد. به‏هرحال چنين يك‏ساعت‏هايى را احساس نمى‏كردم كه ضايع مى‏شود، چون كتاب مى‏خواندم.(28)

   همه افراد خانواده‏مان همينطورند!

 در منزل خود من، همه افراد، بدون استثنا، هر شب در حال مطالعه خوابشان مى‏برد، خود من هم همين‏طورم، نه اين‏كه وسط مطالعه خوابم ببرد، مطالعه مى‏كنم تا خوابم مى‏آيد، كتاب را (كنار) مى‏گذارم و مى‏خوابم. همه افراد خانه ما وقتى مى‏خواهند بخوابند، حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‏كنم كه همه خانواده‏هاى ايرانى بايد اين‏گونه باشند. توقع من اين است. بايد پدرها و مادرها، بچه‏ها را از اول با كتاب محشور و مأنوس كنند، حتى بچه‏هاى كوچك بايد با كتاب انس پيدا كنند.(29)

   كتاب مثل نان و وسايل معيشتىِ لازم‏

 بايد پدرها و مادرها، بچه‏ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند، حتّى بچه‏هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... - به كتاب اهميّت بدهند. اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتىِ لازم بخرند، بعد كه اين تأمين شد، به زوايد بپردازند. خلاصه بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. در غير اين صورت، جامعه ايرانى به هدف و آرزويى كه دارد - كه حقّ او هم هست - نخواهد رسيد.(30)

   لزوم توليد كتاب خوب در عرصه‏هاى فكرى مختلف‏

 ما در زمينه كتاب، چند تكليف مهم بر عهده داريم؛ يك تكليف اين است كه در عرصه‏هاى فكرى مختلف، كتاب توليد كنيم؛ آن هم كتاب خوب. چنين تكليفى نه فقط بر عهده مسؤولان كشور است، بلكه كل كشور و طبقه اهل فرهنگ، چنين تكليفى دارند.(31)

 براى اين‏كه اثرى ماندنى شود، بايد خوب باشد. آثارِ خوب مى‏مانند، در دلها جاى مى‏گيرند و كهنه نمى‏شوند. خوب هم كه مى‏گوييم، يعنى پاسخى به يك سؤال و يك نياز باشد. خوب فقط معنايش اين نيست كه از لحاظ هنرى، خوب تنظيم شده باشد و خيلى عميق باشد، نه. ممكن است اين‏طورها نباشد، ليكن پاسخى به يك نياز باشد، مهم اين است. در باب كتاب اين را بايد ملاحظه كرد.

 البته نيازها خيلى گسترده‏تر از آن چيزى است كه انسان در وهله اوّل نگاه مى‏كند. شايد اگر در كشور ما فرضاً در يك موضوع هيچ كتابى وجود نداشته باشد يا هيچ تأليف درستى نباشد، آدم حس نكند كه به اين كتاب نياز هست، ولى وقتى اين كتاب مطرح مى‏شود، مى‏بينيم نه، ذهنها آن را مى‏خواهند. پس معنايش اين است كه ما به هر فرآورده فكر و فرهنگ انسانى نياز داريم و بايستى آن را بدانيم.(32)

   لزوم همگانى‏شدن سنت كتاب‏خوانى‏

 تكليف بعدى اين است كه كتاب‏خوانى به عنوان يك سنت رايج در آيد؛ به طورى كه همه قشرها در كشور كتاب‏خوان شوند و كتاب‏خوانى، مخصوص عده‏اى از افراد جامعه ما نباشد؛ كمااين‏كه در گذشته اين طور بوده است، يعنى عده‏اى كتاب‏خوان و اهل كتاب و اهل مراجعه به كتاب بودند، اكثريت هم دور از كتاب و فارغ از همّ آن به سر مى‏بردند، اين درست نيست. البته امروز وضع بهتر شده است و انسان مى‏تواند اين را حس كند. بعضى از ناشران به من مى‏گفتند: ما تشكر مى‏كنيم از اين‏كه مى‏بينيم فرهنگ كتاب‏خوانى توسعه پيدا كرده است و مردم به كتاب تمايل بيشترى نشان مى‏دهند. پس اين كار هم در حال پيشرفت است. البته اگر ما به حدى برسيم كه مورد نظر من در اين صحبت است، بايد تعداد كتابهايى كه هر بار چاپ مى‏شود، از دو هزار و پنج هزار و ده هزار به دويست هزار و سيصد هزار برسد، يعنى با چنين كميت بالايى بايد كتاب در جامعه پخش شود.(33)

 امروز هر اقدامى كه به گسترش سطح آگاهى عمومى بينجامد و نيروى تفكر و قدرت درك معارف را در مردم با استعداد ما تقويت كند، حسنه‏اى بزرگ است. كتاب دروازه‏اى به سوى گسترده دانش و معرفت است و كتاب خوب، يكى از بهترين ابزارهاى كمال بشرى است. همه دستاوردهاى بشر در سراسر عمر جهان، تا آن‏جا كه قابل كتابت بوده است، در ميان نوشته‏هايى است كه انسانها پديد آورده‏اند و مى‏آورند و در اين مجموعه بى‏نظير، آموزشهاى آسمانى و درسهاى پيامبران به بشر و دانشها و شناختهايى است كه سعادت بشر بدون آگاهى از آن امكان‏پذير نيست.

 كسى كه با اين دنياى زيبا و زندگى‏بخش، (يعنى) دنياى كتاب ارتباط ندارد، بى‏شك از مهمترين دستاورد انسانى و نيز از بيشترين معارف الهى و بشرى محروم است. براى يك ملت، خسارتى بزرگ است كه افراد آن، با كتاب سر و كارى نداشته باشند و براى يك فرد، توفيق عظيمى است كه با كتاب، مأنوس و همواره در حال بهره‏گيرى از آن، يعنى آموختن چيزهاى تازه باشد.

 با اين ديدگاه، به روشنى مى‏توان ارزش و مفهوم رمزى عميق اين حقيقت تاريخى را دريافت كه اولين خطاب خداوند متعال به پيامبر گرامى اسلام(ص) اين است كه «بخوان!» و در اولين سوره‏اى كه بر آن فرستاده عظيم‏الشأن خداوند فرود آمده، نام قلم به تجليل ياد شده است؛ «اقرأ و ربك الأكرم، الذى علم بالقلم».(34)

   لزوم نقد و بررسى كتاب‏

 تكليف سومى كه ما در زمينه كتاب بر عهده داريم، نقد و بررسى كتاب است. وقتى كتاب با كميت بالا در اختيار همه قرار مى‏گيرد، يك نوع حيرت براى بعضى‏ها به وجود مى‏آيد كه آيا اين كتاب را بخوانيم، نخوانيم، خوب است، بد است، مفيد است يا بى‏فايده است؟ كتاب بى‏فايده، يعنى مضر. انسان وقتى را براى مطالعه صرف مى‏كند و اگر كتاب بى‏فايده باشد، حكم مضر (را) دارد. البته خيلى به ندرت مى‏شود كتابى پيدا كرد كه به كلى بى‏فايده باشد، بالاخره هر كتابى يك نوع فايده دارد، ليكن وقت انسان محدود است. كسانى كه اهل مراجعه به كتابند، احتياج دارند كه اهل نظر و اطلاع، كتابها را به آن‏ها معرفى كنند. ما متأسفانه مطبوعاتى كه از لحاظ وسعت و كيفيت، مخصوص اين‏كار و شايسته اين زمان باشد، نداريم؛ در گذشته هم اگر بود، خيلى نادر بود و سطح چندان بالايى نداشت. البته امروز هم در گوشه و كنار مواردى وجود دارد كه كافى به نظر نمى‏رسد. من مى‏خواهم از اهل فكر و نظر و قلم و كتاب و كسانى كه به كتاب اهميت مى‏دهند، خواهش كنم كه به نقد كتاب بپردازند. امروز كتابهاى بسيارى نوشته و چاپ و منتشر مى‏شود. اگر خواننده‏اى درباره اين كتابها آگاهى لازم (را) داشته باشد، آن‏ها را به سرعت خواهد خريد و مطالعه خواهد كرد و بلكه دوباره خواهد خواند، اما وقتى آگاهى ندارد، سراغ اين كتابها نمى‏رود. البته بسيارى از كتابها بعكس‏اند و اگر خواننده مشخصى آگاهى داشته باشد، به آن‏ها نگاه نخواهد كرد، زيرا وقتش را ندارد يا مثلاً نيازى به مقولات مطرح‏شده در اين كتابها ندارد و يا به دليل اشكالى كه در اين كتابها هست، سراغ آن‏ها نمى‏رود. پس نقد كتاب، جزو كارهاى لازم است.(35)

   توجه به نيازها و خلأهاى جامعه‏

 توليدكنندگان كتاب هم بايستى به اين معنا توجه كنند. در توليد كتاب - چه توليد به معناى ايجاد كتاب، چه توليد به معناى ترجمه كتاب، چه توليد به معناى نشر كتاب و در اختيار اين و آن قرار دادن - به نيازها و خلأهاى جامعه نگاه كنند، خلأهاى فكرى را، نيازهاى فكرى را بشناسند، انتخاب كنند، سراغ آن‏ها بروند. ما مى‏بينيم در مجموعه كتاب و بازار كتاب، گاهى اوقات هدايتهاى همراه با انحراف را دنبال مى‏كنند؛ به‏خصوص سراغ مسائلى مى‏روند كه براى ذهنيت جامعه، براى ذهنيت كشور، چه از لحاظ جنبه‏هاى اخلاقى، چه از لحاظ جنبه‏هاى دينى و اعتقادى، چه از لحاظ جنبه‏هاى سياسى، زيان‏بخش است. انسان به‏وضوح مشاهده مى‏كند كه در بازار كتاب، در مجموعه كتاب، دستهايى فعالند، يك چيزهايى را وارد كنند، ترجمه‏هايى را به وجود بياورند؛ با مقاصد سياسى؛ ظاهرش هم فرهنگى است، اما باطنش سياسى است.(36)

   لزوم معرفى كتابهاى خوب به جوانان‏

 قبلها در دوران مبارزات، خود من كتابهايى را مى‏خواندم، به قصد اين‏كه ببينيم به درد چه كسى مى‏خورد يا كجاهايش به درد چه كسانى مى‏خورد و يادداشت مى‏كردم. جوانانى كه با من رفت و آمد داشتند - عمدتاً در مشهد، يا در دوره‏اى كه مشهد نبودم، تبعيد بودم - من اسم مى‏دادم كه اين كتابها را بخوانيد، اين كتابها هم متنوّع بود. الان هم مى‏شود اين كار را كرد و مجموعه‏اى را در نظر گرفت. البته پخش آن از رسانه‏ها مصلحت نيست، به‏خاطر اين‏كه وقتى ما يكسرى كتاب را رسماً از رسانه‏ها معرفى مى‏كنيم، در واقع كأنّه دايره كتابخوانى را محدود مى‏كنيم. اين مصلحت نيست كه ما بگوييم اين كتابها مجاز است و معنايش اين است كه خوب است، معنايش اين است كه غير اين كتابها خوب نيست، شايد اين شكلش صحيح نباشد. اما اين‏كه هركس به ما مراجعه كرد و گفت من چه كتابى را بخوانم، بشود يك فهرست و سياهه خوبى به او داد.(37)

    ارائه برنامه‏هاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف‏

 يكى از چيزهايى كه ما امروز خيلى احتياج داريم، برنامه‏هاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف است. بارها اتفاق مى‏افتد كه جوانها را، نوجوانها را به كتاب‏خوانى تشويق مى‏كنيم، مراجعه مى‏كنند، مى‏گويند آقا چه بخوانيم؟ اين سؤال يك جواب ندارد؛ احتمالاً جوابهاى متعددى دارد. مجموعه متصديان امر كتاب - چه در وزارت ارشاد، چه در مجموعه كتابخانه‏ها - روى اين مسأله بايد كار جدى بكنند؛ در بخشهاى مختلف، براى قشرهاى مختلف، به شكلهاى مختلف، با تنوع متناسب، سير مطالعاتى درست كنند؛ اول اين كتاب، بعد اين كتاب، بعد اين كتاب. وقتى كه جوان، نوجوان يا كسى كه تاكنون با كتاب انس زيادى نداشته است، وارد شد، حركت كرد، راه افتاد، غالباً مسير خودش را پيدا خواهد كرد.(38)

   هر كتابى را وارد بازار كتاب‏خوانى نكنيد

 لزوماً هر كتابى مفيد نيست و هر كتابى غيرمضر نيست. بعضى كتابها مضر است. مجموعه‏اى كه متصدى امر كتاب است، نمى‏تواند با اتكاء به اين فكر كه ما آزاد مى‏گذاريم، خودشان انتخاب كنند، هر كتاب مضرى را وارد بازار كتاب‏خوانى كند - همچنان كه داروهاى مسموم را، داروهاى خطرناك را، داروهاى مخدر را متصديان امور اين داروها آسان و بى‏قيد در اختيار همه نمى‏گذارند؛ از دسترس دور نگه مى‏دارند، گاهى هشدار مى‏دهند - اين يك خوراك معنوى است. اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان كتابدار، به عنوان كتابخانه‏دار، به عنوان متصدى پخش - به هر عنوانى كه با كتاب ارتباط دارد - حق نداريم اين را در اختيار افرادى قرار بدهيم كه آگاه نيستند، ملتفت نيستند كه اين در فقه اسلام، يك فصل مخصوص به خود دارد. پس بايد مراقبت كرد. بايد كتاب خوب را، كتاب سالم را در اختيار گذاشت. بيشتر هم بايد توجه كرد به اين كه آن كتاب بتواند هم پرورش فكرى بدهد، هم راه درست را در اختيار بگذارد.(39)

   بى‏مبالاتى جايز نيست‏

 ما در زمينه توليد و چاپ و نشر كتاب، (نبايد) بى‏مبالاتى كنيم. بى‏مبالاتى جايز نيست. من به آقايان مسؤولان مسائل فرهنگى هم دائماً اين نكته را گفته‏ام و باز هم مى‏گويم كه ما بايستى بدانيم يك دولت، همچنان كه نسبت به بسيارى از امور مردم مسؤول است - كلكم مسؤول عن رعيته - مسؤول وضع معيشتشان، وضع اقتصادشان، وضع سياستشان، وضع فرهنگشان، وضع تحصيلاتشان، وضع بهداشتشان، مسؤول وضع ذهنشان هم هست، يعنى اگر ديديم فرضاً در جامعه ما كتابى هست كه هنرش فقط اين است كه احساسات جنسى را در جوانان تحريك كند، اين مضرّ است، اين را نمى‏شود به عنوان اين‏كه يك فرآورده فرهنگى است، آزاد بگذاريم كه هر كه خواست، توليد و عرضه كند، نه، اين بحثِ خواست نيست، مثل مواد مخدّر است. مواد مخدّر هم خيلى طالب دارد، خيليها هستند كه اگر شما مواد مخدّر را به آن‏ها داديد، استقبال مى‏كنند و مصرف مى‏كنند، اما بعد كه معتاد شدند، شما را لعنت مى‏كنند. خيليها هستند كه اگر مواد مخدّر را از آن‏ها بگيريد، ممكن است با شما دست به يقه هم بشوند، ولى بعد كه با اين كار توانستند از آن بيمارى نجات پيدا كنند، شما را دعا خواهند كرد. بنابراين، خواست، يك امر مطلق نيست، آن خواستى كه بر طبق مصلحت است، مطلوب است.

 البته ما نمى‏خواهيم به مردم بگوييم شما حتماً اين كتاب را بخوانيد، آن كتاب را نخوانيد، نه. انواع سلايق، انواع فكرها، انواع ذهنها، انواع استعدادها بايد در مقابل خودشان ميدان بازى داشته باشند، براى اين‏كه آنچه را مى‏خواهند، بتوانند انتخاب كنند، اما آن چيزى كه گمراه‏كننده و فاسدكننده است، ما نبايد اجازه بدهيم وارد ميدان شود. اين وظيفه ما است، وظيفه دولت است، وظيفه وزارت ارشاد است.

 البته مطلبى كه در مورد تحريك احساسات جنسى گفتم، فقط يك مثال است، در زمينه‏هاى سياسى هم همين‏طور است. اگر فرض كنيم كتابى باشد كه در آن انواع و اقسام دروغها به شكل گمراه‏كننده‏اى هست و شما هم الان امكان نداريد كه به اين دروغها پاسخ بدهيد، اين بايد جلوش گرفته شود.

 البته جلوى نظرات غلط را نبايد گرفت. نظرات غلطِ فلسفى، اجتماعى و گوناگون اشكالى ندارد كه به داخل جامعه بيايد و نقد شود، اين خوب است. جلوگيرى از نظرات غلطِ فلسفى موجب مى‏شود كسانى خيال كنند اين نظرات درست است، اين عكس مطلوب، اثر خواهد گذاشت.(40)

 بايد مواظب باشيم كه مبادا نوشيدنى مسموم، خطرناك، فاسد، گنديده و مضر با رنگ‏آميزيهاى خيلى خوب (به) دست مردم داده شود؛ بدون اين‏كه مردم بدانند، همان‏طور كه اماكن و سازمانهاى ويژه اگر ببينند غذايى فاسد به مردم فروخته مى‏شود، با توليدكننده مقابله مى‏كنند، اگر كتاب فاسدى هم به مردم داده مى‏شود، بايد با آن مقابله شود.

 البته من اعتقاد ندارم كه بايد هر كتاب و نوشته‏اى را كه با سليقه خاصى نمى‏سازد و مضر به نظر مى‏رسد، جلويش را بگيريم، لكن كتب و نوشته‏هايى هست كه مضربودنشان براى مردم واضح است، يعنى ترويج فحشا و فساد و از اين قبيل است كه براى مردم زيان‏آور است. نبايد اجازه بدهند كه چنين كتب و نوشته‏هايى منتشر شود. اما بيشتر بايد تلاش كرد كه كتابهاى خوب چاپ و منتشر شود و براى اين‏كه مردم به كتاب‏خوانى روى آورند، وسايلى هم بايد ايجاد كرد.(41)



جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 13:27 ::  نويسنده : مرتضی

آشنايي با شيطان‌پرستي(قسمت اول)

 

 

 

19 ارديبهشت 1387 ساعت 06:37

1. تعريف كلي
سال‌هاي پس از رنسانس را مي‌توان به سال‌هاي افسار گسيختگي جهان غرب در تمامي ابعاد فردي و اجتماعي و جنبه‌هاي متعدد منتهي به روابط انساني توصيف كرد .


پس از برداشته شدن يوق تعاليم متعصب كليساي كاتوليك از گردن انسان غربي ، چند كنش عمده فكري و فلسفي شكل گرفت كه شرح آن در حوصله اين مقال نمي‌گنجد ،‌ لكن آنچه قابل توجه است ، رويكر‌د‌هاي متفاوت به مساله انسان و رابطه او با خدا است كه زمينه‌هاي شكل‌گيري بسياري از جريان‌هاي فلسفي را فراهم آورد.

 

نكته‌اي كه نبايد از ذهن دور بماند ،‌تاثيرات گسترده مكاتب يوناني و شرقي بر انديشه متفكران غربي است .
در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوق‌الذكر دامنه انتقاد‌گرايي به مباحث اصلي توحيدي يعني جايگاه خدا ، انسان و شيطان نيز رسيد .
قرن‌ها بعد يعني در سال‌هاي آغازين قرن بيستم برخي از عناصر فاسد‌‌الاخلاق با اتكا به گرايشات و نظريات توراتي و پروتستاني به صورت مخفيانه جريان « شيطان‌پرستي » را با ويژگي‌هايي همچون گناه‌گرايي ، ‌قتل ، ‌تجاوزات جنسي ، هدم اصول اخلاقي ، بي‌توجهي به مسائل توحيدي و ... پايه‌گذاري كردند .

 

اگرچه فطرت خداجوي انساني عاملي بازدارنده در تمايل يافتن تعداد وسيعي از افراد جامعه انساني به اين جريان شده ، لكن استفاده از موسيقي‌هاي جذاب و متنوع ، انجام اعمال خارق‌العاده و دور از ذهن ،‌ تهي‌شدن انساني غربي و عصر جديد از معنويت و اتصال به منبع فيض موجبات گرايش افراد اندكي را به اين گروه‌ها فراهم آورد .

 

نكته حائز اهميت آن است كه علي‌رغم عدم استقبال عمومي از عضويت در گروه‌هاي شيطان‌پرستي ، آموزه‌ها و تعاليم گمراه‌كننده‌اي توسط ايشان و به وسيله ابزارهايي كه در اختيار ايشان توسط قدرت‌هاي بزرگ سياسي قرار گرفته ، ‌منتشر شده و مي‌شود و اين گروه‌ها در سراسر جهان همواره به عنوان كانون هاي فحشا و فساد شناخته مي‌شوند .

 

 سال 1960 را مي‌توان به صورت جدي آغاز دور جديد حيات و فعاليت شيطان‌پرستان در آمريكا دانست (1) ، ‌صرف‌نظر از انواع شيطان‌پرستي كه طي ساليان متمادي باستاني همچون يونان ، عراق ، ‌ايران و ... وجود داشته است . هدف اين پژوهش بررسي و مطالعه جريان خاص شيطان‌پرستي مسيحي است كه در سال 1960 ميلادي رسماً در كشور آمريكا فعاليت خود را به عنوان يك فرقه و مكتب آغاز كرده‌است.

نكته ضروري نقش قابل توجه يك مامور شناخته شده سازمان مركزي جاسوسي آمريكا در شكل‌گيري جريان مذكور مي‌باشد كه طي پژوهش به آن اشاره خواهد شد .


2.
شيطان‌پرستي ديني (2)

اگرچه ضروري است كه متذكر شويم اينكه اساساً آيا مي‌توان شيطان‌پرستي را ديني خواند ، محل سوال‌هاي جدي است ، لكن با توجه به اينكه در اغلب كشورها چنين دسته‌بندي ارائه شده است از عنوان « شيطان‌پرستي ديني » عيناً استفاده مي‌شود .
 
مبناي بنيادين اين نوع از گرايش به شيطانيسم ، پرستش يك نيروي ماوراء الطبيعه اساطيري و يا چند خدايي مي‌باشد . عمده پيروان آن به « خدايان » رم باستان ، ‌الهه‌هاي شرقي و ... گرايش دارند . (3)

 

اما ركن اصلي اين نوع نيز مانند ساير انواع تاكيد بر پرورش استعدادهاي شخصي انسان و در حقيقت خودپرستي است .

3.
شيطان‌پرستي فلسفي
اين نوع گرايش عبارت است از اينكه محور و مركز عالم انسان است‌» اين شاخه از شيطان‌پرستي به پايه‌گذاري اين فرقه به نام « آنتوان لاوي  »(4) نسبت داده مي‌شود .
 
اين نوع شيطان‌گرايي نيز مانند دو نوع ديگر يعني ديني و گوتيك از مبناي اعتقادي يهوديت نشات گرفته است .

 

آشنايي گذرا با « آنتوان لاوي »
 
نام كامل وي « آنتوان شزاندر لاوي » (Anton Szandor Lavey) مي‌باشد . وي در يازدهم آوريل سال 1930 ميلادي در شيكاگو آمريكا متولد و به همراه خانواده‌اش به سانفرانسيكو عزيمت نموده و تا زمان مرگش در آنجا ساكن مي‌شود .
وي شخصيتي ناهنجار و ناسازگار بوده كه در سن 17 سالگي ضمن فرار از تحصيل و حضور در خانه به عنوان خدمه و دلقك به يك سيرك مي‌پيوندد .

 

لاوي در سال 1950 ميلادي در دايره جنايي پليس آمريكا به عنوان عكاس جنايي مشغول به كار مي‌شود (5) كه تاثيرات عمده‌اي را نيز مي‌پذيرد .
آنتوان در سال 1952 با « كارول لنسيگ » ازدواج مي‌كند اما بنابر دلايلي اعم از عدم  التزام به اصول اوليه اخلاقي و پايبندي به روابط خانوادگي و شيفتگي به زن ديگري به نام « داين هگارتي » از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط نامشروعي را با وي آغاز مي‌كند . لاوي يك فرزند نامشروع از هگارتي كه هرگز با وي ازدواج نكرد را به دست مي‌آورد .

 

 وي همچنين علاقه وافري به نوازندگي پيانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همين سال‌ها روابط جدي و پردامنه را با برخي عناصر سازمان (CIA) همچون « مايكل آكينو » (6) برقرار مي‌كند .

اين فرد مرتبط با سازمان جاسوسي آمريكا در تاريخ 30 آوريل 1966 در حال كه براي جمعي از اعضاي حلقه‌هاي سري « دايره اسرار‌آميز » با سري تراشيده سخن مي‌گفت ، مدعي بنيان‌گذاري « ‌كليساي شيطان » شد .


نامبرده كتابي را تحت عنوان « انجيل شيطان » و كتاب ديگري نيز با نام « آئين ‌پرستش شيطاني » به چاپ رساند . روز مرگ لاوي با نام « هالووين » در آمريكا شناخته مي‌شود .

 

4. شيطان‌پرستي گوتيك (7)
 
اين نوع شيطان‌گرايي نيز مانند دو نوعي كه در گذشته اشاره شده نوعي از شر‌پرستي با اشاره به تاريكي و از كثيف‌ترين فرقه انحرافي به حساب مي‌آيد . در موسيقي متاليكا نيز سبكي به نام گوتيك وجود دارد .

 كثيف‌ترين اعمال مانند خوردن نوزادان ، ‌تجاوزات جنسي و ... به اين گروه نسبت داده مي‌شود. (گرچه گفتني است براي تمام گروه‌هاي شيطاني اين اعمال از واجبات  به حساب مي‌آيد.) ميل و درخواست به‌ « برگشت تاريكي » در اين شاخه بارز است . همانند اعضاي گروه « آكنكار » كه با لباس‌هاي تيره به غارها و تاريكي‌ها براي فرياد كشيدن پناه مي‌برد.


پي‌نوشت‌ها :
(1)
نگاه كنيد به سوابق تشكيل گروه‌هاي ديگري همچون رپ ، متاليكا و ... كه همگي در يك برهه زماني شكل گرفته است .
(2) Religious Satanism
(3)
نگاه كنيد به مقاله « نقدي بر انواع گروه‌هاي شيطان‌پرستي » ترجمه « كيوان معمر » .

(4) http://fa.wikwpedia.org

(5) همان

(6) مایکل آکینو«Michael Aquino» متولد 28 اکتبر 1986 بنیانگذار معبد ست است . همچنین او در ارتش و سازمان سیا «CIA» مشغول فعالیت بوده است . وی به خاطر اختلافاتش باآنتوان لاوی ، معبد ست را در 1975 در سانفرانسیسکو تاسیس کرد. معبد سِت (Temple of Set) یکی از مخوف ترین، مشهورترین و مخفی ترین سازمان‌های شیطان پرستی است. معبد سِت اولین جامعه مخفی است که ادعای رهبری جهانی «طریقت دست چپی ها » در جهان را دارد. تعالیم آن شامل فلسفه شیطان و تمرینات سحر است.سِت (Set) نام یکی از خدایان مصراست.آکینو  و گروهی دیگر ار کشیشان کلیسای شیطان به خاطر اختلافات فلسفی و مدیریتی  از آن جدا شده و سازمان معبد ست را تشکیل دادند.در همان سال، معبد سِت به عنوان یک کلیسای بی فایده در  کالیفرنیا به ثبت رسید.بارز ترین تفاوت میان  کلیسای شیطان (Church of Satan) و معبد ست مربوط به مفهوم  شیطان است.معتقدین به کلیسای شیطان (C.o.S)، که سِیتنیست (سیطنیست Saitanist) نامیده می‌شوند  اعتقاد دارند که  شیطان موجودی نمادین است، و وجود خارجی ندارد. آنها از شیطان برای نشان دادن توجهات خود و به استهزاء گرفتن مسیحیت بهره می‌گیرند.در حالی که پیروان معبد سِت که سِتیانس (Setians) نامیده می شوند معتقدند که شیطان واقعی وجود دارد که به آن «پادشاه تاریکی » (The Prince of Darkness) می‌گویند.آنها او را «سِت، پادشاه حقیقی تاریکی» ("Set" the TRUE Prince of Darkness) می‌نامند. سِیتِن (Satan) نامی است مأخوز از انجیل به عنوان پادشاه تاریکی؛ ولی سِت (Set) نام خداوند مرگ و عالم اموات در  باستان است.

 



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 19:12 ::  نويسنده : مرتضی

            · نکته هایی در باب آداب مطالعه

 

      ·        دانستن و رعایت کردن آداب مطالعه از این بابت اهمیت دارد که گاهی اتفاق می افتد دو دانش آموزبا شرایط کمابیش یکسان به علت رعایت ویاعدم رعایت آداب مطالعه یکی با مطالعه کمتر مطالب بیشتری می آموزد ودیگری برعکس با صرف وقت و مطالعه بیشتر مطالب کمتری را فرا می گیرد. بنابراین لازم است هر مطالعه کننده ای به عوامل موثر در مطالعه آگاهی داشته باشد.در سطور زیر به چند نمونه از این عوامل اشاره می شود:

1-زمان

 

               · برای مطالعه باید از وقتی که در اختیار داریم چگونه استفاده کنیم.

      ·- بهترآن است که وقت موجود را بین مطالعه واستراحت به تناسب تقسیم کنیم یعنی بعد از هر بخش از مطالعه و هنگامی که احساس خستگی کردیم چند دقیقه ای به استراحت بپردازیم و این روند مطالعه-استراحت را تا پایان وقت ادامه دهیم استراحت ما باید به نوعی باشد که با شرایط مطالعه تفاوت داشته باشد مثلا اگر بعد از مطالعه کتاب درسی به عنوان استراحت به مطالعه مجله ورزشی یا به تماشای تلویزیون بپردازیم رفع خستگی به درستی صورت نمی گیرد اما هنگامی که بعد از مطالعه ورزش میکنیم یا دوش می گیریم یا در انجام کارهای منزل همکاری می کنیم    خستگی ما بهتر رفع می شود چون کاری را که به عنوان استراحت انجام می دهیم با تحرک توام است و مانند نشستن و مطالعه کردن نیست.

             

      ·- بهتر است خواب خود را دو قسمت کنیم حدود یک ساعت و نیم را به خواب ظهر و بقیه را به خواب شب اختصاص دهیم. تجربه نشان داده که خواب نیمروزی بیش از خواب شب رفع خستگی می کند.

              · 

      ·- یادگیری قبل و بعد از استراحت بهتر صورت می گیرد مثلا شب و صبح وقت های مناسبی برای مطالعه است چون بعد از مطالعه شب استراحت می کنیم و مطالب جدیدی وارد ذهن نمی شود که مطالب قبلی را از ذهن بیرون کند وهنگام صبح نیز چون مغز استراحت شبانه

 

 

                  ·کرده آمادگی بیشتری برای فراگیری دارد.

       ·- مطالعه بلافاصله بعد از غذا مناسب نیست زیرا در آن هنگام خون زیادی از بدن برای هضم کردن غذا در اطراف معده جمع می شود و در نتیجه خون کمتری به مغز می رسد و یادگیری کمتری صورت می گیرد.

 

2-مکان

 

 

       ·- اگر مکانی را به عنوان مناسبترین جا برای مطالعه انتخاب کردید بهتر است در حد امکان آن را تغییر ندهید و تا پایان دوره مطالعه از همان مکان استفاده کنید.

 

       ·- برخی از خصوصیات محل مطالعه سکوت ثبات نور مناسب ودمای مناسب است. شلوغی محل مطالعه و حرکت(مثلا مطالعه در اتوبوس یا هنگام راه رفتن) کم یا زیاد بودن نور و دما و... همه تمرکز را بر هم می زند و باعث کاهش میزان یادگیری می شود.

       ·- اگر بتوانید در یک کتابخانه خوب نام نویسی کنید و در آنجا به مطالعه بپردازید از چند جهت بهتر از مطالعه در خانه است از جمله :

       ·خانه محل استراحت است و انسان معمولا در خانه میل به استراحت دارد.دوست دارد بنشیند دراز بکشد تلویزیون ببیند و... واین عوامل باعث اتلاف وقت عدم تمرکز و کاهش انگیزه می گردد.اما هنگامی که شما به قصد درس خواندن مسافتی را    می پیمایید وبه کتابخانه می رسید و درآنجا مشاهده میکنید که عده زیادی نشسته اند ومطالعه می کنند میل به مطالعه در شما افزوده می شود وساعاتی را که در کتابخانه به سر می برید مطالعه ای مفید خواهید داشت.

 

3-طرز نشستن

 

                  ·هنگام مطالعه باید در صورت امکان از میز و صندلی استفاده کنید و به گونه ای بنشینید که بالا تنه شما به صورت عمودی قرار گیرد و فاصله حدود 35 سانتیمتر تا کتاب را رعایت کنید.خم شدن زیاد و لم دادن و مخصوصا دراز کشیدن تمرکز شما را بر هم می زند.

 

4- ایجاد تمرکز

 

مغز انسان در آن واحد نمی تواند دو کار مختلف انجام دهد بنابراین هنگام مطالعه باید به موضوع مورد مطالعه بیندیشید و مشغول کار یا فکر دیگر نشوید. مثلا هنگام مطالعه مشغول تماشای تلویزیون گوش دادن به موسیقی خوردن وآشامیدن و حتی در حال دراز کشیدن نباشید. چون هر کدام از این عوامل تمرکز را از بین می برد. اگر موضوع مهمی ذهنتان را مشغول کرده و تمرکزتان را به هم می زند بهتر است کتاب را کنار بگذارید و به اندازه کافی به آن موضوع فکر کنید وحتی خلاصه ای از افکارتان را روی کا غذ بنویسید سپس با خیالی آسوده مشغول مطالعه شوید.

 

5- رعایت مراحل مطالعه

 

لازم است قبل از هر چیز یک متن چند صفحه ای را برای مطالعه در نظر بگیرید و در مرحله اول این متن را همان گونه که روزنامه می خوانید کلی خوانی کنید و سعی کنید مفهوم کلی متن را درک کنید.

در مرحله دوم باید متن را با دقت بخوانید و به اجزای آن توجه کنید و زیر نکات مهم آن با خط کش خط قرمز بکشید.در مرحله سوم لازم است در باره متن از حفظ توضیح دهید و اگر متن دارای تمرین است در مرحله چهارم به حل تمرین ها بپردازید.ودر آخرین مرحله در صورت امکان باید با یکی از دوستان همکلاس در باره متن به پرسش وپاسخ بپردازید.طی مرحله اول و دوم باید نشسته وبا لب بسته صورت گیرد.

کلمه خوانی و بلند خوانی و خواندن در حال حرکت باعث کندی فرایند یادگیری میشود.

 

6- درک متن

 

هنگام مطالعه باید سعی درفهمیدن متن داشته باشید نه درحفظ کردن آن مخصوصا هنگامی که برای آمادگی در کنکورسراسری مطالعه می کنید

زیراپرسش های کنکوری غالبا استنباطی هستند و به گونه ای طراحی می شوندکه تنها کسانی که متن رادرک کرده اند می توانندبه آنها پاسخ درست بدهند.بنابراین ازحفظ کردن مطالب بپرهیزید وسعی کنیدمتن مورد مطالعه راحتما بفهمید وبه چرایی مسائل مطرح شده پی ببرید.

 

·                  -کلام آخر

 

 

·                   درس جدید را حتما پیش خوانی کنید. یعنی قبل از این که دبیر تدریس کند شما درس را در منزل مطالعه نمایید و با آمادگی سر کلاس درس حاضر شوید.

·                   بعد از آن نیز درس را در همان روزی که تدریس شده و هنگامی که هنوز گفته های دبیر را به خاطر دارید بخوانید و به روزهای بعد موکول نکنید. این روش در یادگیری وپیشرفت تحصیلی شما فوق العاده موثر است.

 

 

شما می توانید با رعایت آداب مطالعه وکوشش پیوسته واستفاده بهینه از استعدادهای خدادادتان ان شاءالله به رشته ودانشگاه مورد علاقه خود راه یابید.

 

 

 

با آرزوی پیروزی وسربلندی



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : مرتضی

خدایا !
به هر که دل بستم ، تو دلم را شکستی.

عشق هرکسی را به دل گرفتم ، تو او را از من گرفتی.

هرکجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم و در سایه امیدی ، و به خاطر آرزویی ، برای دلم امنیتی به وجود آوردم ؛

تو یک باره همه را بر هم زدی.
و در طوفان های وحشت زای حوادث ، رهایم کردی تا هیچ آرزویی در دل نپرورم ، و به هیچ چیز امیدی نداشته باشم.
و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم.


خدایا! تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا کسی امید نبندم.

و جز در سایه ی توکل به تو ، امنیت و آرامش را احساس نکنم...

خدایا! تو را بر همه ی این نعمت ها شکر می کنم.



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 14:19 ::  نويسنده : مرتضی

 

عاشقان به حق، فقیرانِ عارفان‌اند و در اوصافشان شنیده بودیم که هیچ آنان را تیره نکند و هر تیرگی به آنان صافی شود و در پیاله عکسِ رخِ یار بینند و خوشه‌ای به تُحفه چینند و چون چنین‌اند، سهمی از بضاعتِ صیانتِ دین‌اند.

و حمدِ بی‌کران بر خدای منّان که اراده‌اش بر این قرار گرفت که مشاهدتِ شنیده را، از ما دریغ ندارد و شنیده دیده آمد در حربگاه و در هنگامه‌ای که بین اولیاء و اشقیاء، مصاف در پیوسته بود و عزّت و شرفِ ما، بدان وابسته؛ در ساحتی که معرکة «کانی سخت»اش خوانند:

ـ از ره رسیده دیده‌بانی بود زخم‌دیده و زجرِ تشنگی بغایت کشیده! و گواهمان لب‌های خشکیده‌اش بود و تنِ فرسوده‌اش و وصفِ عطشش چنان، که آبِ گندیدة به لجن رسیده یا مُردار دیده نیز اگر می‌رسید، با لذّتی سر می‌کشید که جام صهبای بهشتی را سرکشند، بی‌هیچ اگری!

جرعه‌ای آب طلبید که بغایت تشنه بود. گفت: «آب!» در حالتی که گویی بوی عطر آب مستش کرده بود! به اصرارِ یاران به سنگر درآمد و به گوشه‌ای نشست؛ رفیقانِ رنج و راحت، بسیجیان مشربه‌ای بلورین و انباشته از یخ، نزدیک آوردند و در پیش نهادند که میزبان بودند و دیده‌بان میهمان! حال، در پیش و در عیان، مشربه‌ای بلورین و عرق‌اندود از مَیَعان بود و در نهان، چیزی در وجود دیده‌بان، به غَلیان، که شانه‌ها لرزیدن گرفت و چشمه‌سارِ جاری اشک، همراه با ناله‌هایی حزین، از دیدگانِ مشتاقش به سیمای نورانی باریدن گرفت و به‌دامن ریخت!

یاران، بُهت زده و شگفت که دیده‌بان زار زنان و ناله‌کنان فریاد برآورد که: «ای نفسِ حریص چند لحظه‌ای نیست که کام و لبانم، در خشکی و کبودی، به لبانِ مولایم گراییده! و حال چگونه من، رفاقتِ عیش و لذاذتِ عشقِ با شش ماهة مولایم را به مشربه‌ای آب بفروشم!؟
 

هیهات، که به دستِ خویش، خویشتن در مَزبلة اَهل آنی درافکنم!»
 

و سپس روی به آسمان کرد و جانبِ حضرتِ دوست را به اِنابِ که: «یا اَیُها الکَریم، ای که هر ناگفته‌ای می‌دانی، نعیم نعیمانی و کریمِ کریمان، حال چگونه می‌پذیری که اکبران پیر خمین را یارای یاریِ اصغرانِ مولا حسین(ع) نیست؟

و ای کریمی که اِذا اَرادَ شیئاً، اَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکونَ، چه می‌شود که اراده کنی و امروز همان عاشورای خونینِ سال شصت و یک هجری باشد ـ فَیالَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُم ـ و این مشربة آب، از جانبِ این بیتاب، به لبانِ تفتیدة طفلان حسینت(ع)، پیشکش آید!؟

یکی از یاران زمزمه‌ای داشت که:

لب تشنه بُرون ز نهرِ عَلقَم آمد / تا بلکه کند، رسمِ وفا، باب عباس(ع)

قطب‌نما و دوربینش را برداشت و برخاست و آب ننوشیده برفت.

در عمیق کویرِ تشنگی، آب عباس(ع)

شرمنده، برای جرعه‌ای آب، عباس(ع)

آوخ که به پیشِ چشمِ گریانِ حَرَم

بیتاب عطش، اصغر و در تاب، عباس(ع)

لب تشنه برون، ز نهرِ عَلْقم، آمد

تا بلکه کند، رسمِ وفا، باب، عباس(ع)

آمد چون عمودِ آهنین، بر فرقش

افتاد چو سجاده به محراب، عباس(ع)

چشم فلک آن لحظه چنین دید، که شد

چون کَشتیِ در خون شده غرقاب، عباس(ع)

با دستِ قَلَم، مشک به دندان بگرفت

بُرد از سرِ دشمنانِ دین، خواب، عباس(ع)

از خونِ دهان و خونِ دندان و لَبَش

پُر مشکِ تهی کرد، ز خوناب، عباس(ع)

از سوزشِ پرهای علمداریِ دین

در کورة عشقِ فاطمه(س)، ناب، عباس(ع)

در لحظه آخرین، به دامانِ بتول(س)

افتاد چو سجاده به محراب، عباس(ع)

از نعمتِ بیکرانة بودن‌ها

شرمنده برای جرعه‌ای آب، عباس(ع)...



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 14:16 ::  نويسنده : مرتضی

گفتند و سرودند و نوشتند و گذشتند

این شعرترین شعر خدا را ننوشتند

دردا و دریغا که قلم ها و زبان ها

نجوای شب و سوز دعا را ننوشتند

از خلوت آغوش شبانگاه سرودند

آغوش وداع شهدا را ننوشتند

گفتند و نوشتند زمستان و خزان را

سرسبزترین فصل شما را ننوشتند

دیدند فراتی شده از هر مژه جاری

حتی نمی از اشک صفا را ننوشتند

خون گریه کن ای دوست از این نکته که آن ها

آمیزه ی لبخند و بکا را ننوشتند



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 14:15 ::  نويسنده : مرتضی

سال 1374 خانمی با كودك خردسالش به مطب من مراجعه كرد. هر دوی آنان بیماری سل داشتند .ناراحتی خانم به قدری بود كه از حلقوم او خون بیرون می آمد.  آن ها را معاینه كردم و برایشان نسخه ای نوشتم. چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با كمال ناامیدی اظهار داشت : نسخه قبلی شما را هم دارم!  من یك بار دیگر هم به شما مراجعه كرده ام و به علت ناتوانی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم ! وی در ادامه ابراز داشت:  من چهار فرزند دارم كه همگی - به جز یك دختر ده ساله-  همین بیماری را دارند، همسرم نیز فلج و خانه نشین است و تنها نان آور خانه همان دختر ده ساله است كه با قالی بافی مبلغ اندكی به دست می آورد و این مقدار، تنها هزینه خرید نان ماست! من بعد از شنیدن درد دل این خانم به او گفتم: موضوع را با دوستانم در میان می گذارم تا چاره ای بیندیشیم و مشكل شما را حل كنیم . آن خانم از مطب من خارج شد و من هم چنان در فكر چاره جویی بودم. پس از مدتی دیدم دوباره به من مراجعه كرد. اما این بار با دفعه قبل خیلی تفاوت داشت و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید . با شادی تمام به من گفت: دیگر نیازی به تلاش شما نیست!  علت را پرسیدم، در جوابم گفت: وقتی كه به منزل رسیدم هیأتی به خانه ما آمدند و وضعیت ما را بررسی كردند. قرار شد همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرند! گفتم: این هیأت از سوی چه كسی آمده بودند؟ گفت : از سوی مقام معظم رهبری ! گفتم : چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟ گفت : وقتی كه مقام معظم رهبری به قم تشریف آوردند، من ماجرای زندگیم را طی نامه ای خدمت ایشان توضیح دادم . نامه من به دست مسئولین امر سپرده شد . تمامی نامه ها را بررسی كردند، نامه افراد اورژانسی در اولویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم، مورد لطف آقا قرار گرفتم. 



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 14:7 ::  نويسنده : مرتضی

      فکه بود. هوا خیلی گرم بود. خاکهایش هم خیلی نرم بود. و منطقه پر یود از راهیان نور! کنار ایستگاه صلواتی نشسته بودم و مشغول خوردن شربت. پاهای لختم را هم داخل خاکها بازی می دادم. چه کیفی داشت! آدم را وسوسه می کرد حتی برای تبرک هم که شده مقداری برداری . پسرک نوجوانی را دیدم که چفیه اش را تا آنجا که جا داشته پر خاک کرده و مثل یک گونی انداخته پشتش و با کمری که از سنگینی آن به جلو خم شده، آرام و با طمأنینه به طرفم می آید. به نزدیکم که رسید، گفتم: «خسته نباشی! بابا اگه همه مثل تو این همه خاک ببرن، خاکای اینجا سر یه ماه تموم می شه. حالا این همه خاک رو میخوای چکار؟»

      بدون اینکه سرش را به طرفم برگرداند، همان طور که راهش را ادامه می داد از زیر عینک دودی اش نگاه مرموزی به من کرد و با لحنی آرام گفت:« می خوام برای یه لحظه هم که شده سنگینی ِ کوله پشتی رزمنده ها رو روی دوشم احساس کنم!»

      ... و من ماندم و چشمان زل زده ای که به چفیه­ ی پر خاک دوخته شده بود و دوشی که بدون اینکه چیزی رویش باشد احساس سنگینی می کرد.

      آیا تو هم روی دوشت احساس سنگینی می کنی؟!

 



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : مرتضی

منم عمار همون بچه بسیجی                زخاک فکه و فاو دوایجی

همون گریه کنی که میره هیات            کلاس عشق بازی با ولایت(2)

همونی که شنیده این عمار                  دلش آتیش گرفته از غم یار

نوشته نامه ای از جان بر جانان           به نام حضرت باری تعالی (2)

سلام مولای من،سید علی جان             سلام ای رهبرم،ای قلب ایران

سلام ای قوت دلهای خسته                 بگومولا دلت از چی شکسته

بگو مولای من دلها بی قراره              چشا رو گونه ها شبنم می کاره

بگوتا هرچه شیعه هرچه سنی             فدات شن به ابی انتَ وامی

بگو اقافقط بایک اشاره                     که غصه دلامون روکرده پاره

ازاون فتنه گران انتخابات                  که میدون امدن با شال سادات

جسورانه دل رهبر شکستین               خیال کردین توی کوفه نشستین

علی هفتاد میلیون یار داره                هزاران مالک وعمار داره

چوسلمانها به دورش در طوافند           چه شمشیرها به اذنش درغلافند

فقط کافی ایست تالب تر گشاید            بسازند بکشند در هر شعاعی(3)

باخامنه ای کسی نگردد گمراه         اودر شب فتنه می درخشد چون ماه

با هرنفسم به یاد او می خوانم         لاحول     و    لا قوت    الا   بالله                                 

 



جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 11:16 ::  نويسنده : مرتضی


جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 11:6 ::  نويسنده : مرتضی