درباره وبلاگ


عضو مرکز توسعه وبلاگ نویسی دینی خراسان جنوبی با کد عضویت 5173 شادی روح شهدا صلوات...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 94
بازدید کل : 43996
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


  آپدیت nod32
راه راست






دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 12:4 ::  نويسنده : مرتضی
اعتکاف

اعتکاف، از نظر لغوی مصدرباب افتعال از «عکف» است، که به معنی درنگ کردن و ادامه دادن است. دردین اسلام، منظور از اعتکاف آن است که شخص به منظور عبادت در مسجد متوقف شود. اعتکاف کردن در صورت نذر بر شخص واجب می‌گردد.اعتکاف یعنی گوشه نشینی و عزلت و در اصطلاح، بریدن از خلق و نزدیک شدن به حق.



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 10:23 ::  نويسنده : مرتضی

غروب سامرا

گویی غروب نابهنگام «سامرا» فرا رسیده است!

نگرانی از نبض لحظه ها می بارد.

تشویشی سنگین، بر شهر حکمفرماست.

غروب نابهنگام سامرا فرا رسیده است و آسمان به میهمان تازه خود خوش آمد می گوید؛ میهمانی که غرق در هاله سبز شهادت، آرام و مطمئن، به سمت عرش الهی گام برمی دارد، میهمانی که از قامت دلارای علوی اش، عطر حضرت رسول صلی الله علیه و آله می آید؛ عطر مدینه، عطر غربت غریبانه سامرّا!



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:غروب, :: 13:39 ::  نويسنده : مرتضی

گريه كردم ميونِ روضه‌ي گنبدِ‌ خراب
آقا جون شيعه شده براي غربتت كباب
تو عزات براي وقتِ تلخِ مسموم شدنت
اون قدر ناله زدم تا كه بشم نذرِ تنت
اي سفر كرده‌ي شهر مادري چي كشيدي؟
مي‌دونم مادرت و لحظه‌ي جون دادن ديدي
مي‌سوزه جسم كبودتِ از غمِ بي‌مادري
شمعي و پرونه ات گشته امام عسگري
تو غريب و يه غريب گرفته سر تو دامنش
داره گلبرگ يتيمي مي‌ريزه رو گلشنش
به رضايت خداوند رضي رضا شدي
عاقبت اي به لقب هادي و مرتضا شدي
صداي العطش اومد از يه ناي ديگري
شهر سامرا شده كرب و بلاي ديگري




چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 13:37 ::  نويسنده : مرتضی

زهر است چو همنشينِ جانم حسنم
مي‌سوزد ازو كه استخوانم حسنم
چون طاقت ديدن سرشكت نتوان
اي واي ز دست ناتوانم حسنم
خون‌ها كه من از گلو برون مي‌ريزم
هر قطره بُوَد بحرِ بيانم حسنم
من مرغِ مدينه بودم اين شهرِغريب
عمريست كه گشته آشيانم حسنم
از بس كه ز جورِ دشمنان خسته شدم
شايد نفسي زنده نمانم حسنم
از بهرِ تو اي يتيمِ من مي‌گريم
بر فصل غريبي‌ات جوانم حسنم
من لحظه‌ي جان دادن خود در فكرم
بر مهدي تو دل نگرانم حسنم



چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 13:34 ::  نويسنده : مرتضی

سیبیلِ لوطی،
موی فرفری،
چفیه‌ی مرتب،
انگشترِ عقیق،
نحوه‌ی گرفتنِ دو انگشتیِ عکس،
عمقِ نگاه،
لباس مشکیِ یقه بزرگ، 
…  یک دنیا معرفت زیر این سبیل‌ها نهفته، 
که لای بعضی از ریش‌ها پیدا نمیشه.
.
.



چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 13:30 ::  نويسنده : مرتضی